جنگ دوم بوئر
تو دهۀ ۱۸۷۰، اکتشافات طلا تو آفریقای جنوبی، جاهطلبی انگلیس رو زیاد کرد. همین موضوع باعث درگیری بین انگلیسیها و مردمان بوئر شد. اونها کشاورزهایی بودن که به زبان هلندی صحبت میکردن که خودشون دو تا قلمرو داشتن به اسمهای «ترانسوال» و «دولت آزاد اورنج»؛ که بهصورت مستقل از هم زندگی میکردن. نتیجۀ این کشمکشها، درگیریای بود که بین سالهای 1895 تا 1902 انجام گرفت و در نهایت و از سال 1899، «جنگ دوم بوئر» شکل گرفت که سه سال طول کشید.
البته این مردمان تو اواسط سدهی نوزدهم برای اینکه از حکومت انگلستانی فرار کنن، از «کیپ کلونی» به مناطق شمالی اومدن و قلروهایی رو که در بالا گفتیم، تأسیس کردن؛ ولی انگلیسیها همچنان از اینها نگران بودند. به همین خاطر، ابتدا جنگ 1880 تا 1881 رو با این قوم انجام دادن که معروف به جنگ اول بوئر بود و جنگی بعدی رو که در ادامه جزئیاتش رو میگیم، بهمدت سه سال انجام دادن، که این جنگ، بهنام «جنگ دوم بوئر» شناخته میشه.

یورش جامیسن
در ماه دسامبر سال 1895 لیئندر استارجامیسن، فرماندار انگلیسی مستعمرات، فرماندهی حمله نظامی رو بر عهده داشت. نیروهاش با فرماندهی خودش از مرز رودسیا (زیمبابوۀ الان) گذشتن و وارد ترانسوال شدن؛ ولی این نقشه دقیق نبود و برنامهزیزی لازم رو نداشت. همین کار باعث شد تا خارجیها (غیر بوئریها) که در مزرعههای طلای ژوهانسبورگ کار میکردن قیام کنن.
بعد از مدتی، جاسمین تونست اوضاع رو آروم کنه. ولی خب این یورش در همین حد باقی موند و به اهدافش نرسید و تو این درگیریها، 600 نفر از نیروهای جامیسن، اسیر بوئریها شدن.
در سپتامبر 1899 «جوزف چمبرلین»، وزیر مستعمرات انگلستان (به اندازهای مستعمره داشتن که وزیر هم برای این کار داشتن!)، به «گروگر» رئیس جمهور ترانسوال اخطار داد و خواست تا حقوق مردم انگلیسی که در ترانسوال زندگی میکنن رعایت بشه (از زمان حمله جامیسن، گروگر ارتش مجهزی ساخته بود). گروگر هم اخطار متقابلی رو برای انگلستان فرستاد و به اونها 48 ساعت فرصت داد تا نیروهاشون رو از مرز دور کنن. انگلستان به این موضوع توجه نکرد ولی گروگر شوخی نداشت. روزنامه تایمز این اقدام رو با این تیتر معرفی کرد: «یک نمایش مضحک پرهزینه».
تو 11 اکتبر 1899، گروگر علیه انگلستان اعلام جنگ کرد. سربازان بوئر با لباس کشاورزی و کلاه لبهپهن وارد جنگ شدن و با همین شکل از مرز ناتال و کیپ کلونی (که تحت استعمار انگلیس بود) عبور کردن. اونها بهمحض ورود، دو شهر نظامی «لیدی اسمیت» و «مافِکینگ» رو محاصره و بهسمت «کیمبرلی» حرکت کردن. دو روز بعد، بوئریها با 4 قبضه توپ «لانگ تام» فرانسوی، نیروهای انگلیسی رو بمباران کردن. انگلیسیها آموزش لازم برای بهکارگیری این ابزار رو نداشتن.
(این محاصره تا بهار سال 1900 ادامه داشت تا اینکه آذوقه تمام شد و شرایط خیلی سخت شد)
تو نوامبر 1899، وینستون چرچیل (که اون زمان 25 سال سن داشت) یه خبرنگار بود و از جنگ بوئر خبر جمع میکرد. اون در جریان یکی از همین درگیریها، داخل یه قطار مسلح زندانی شد، ولی موفق شد فرار کنه و تو آزادکردن شهر نظامی «لیدی اسمیت» که محاصره شده بود، شرکت داشت. همین کار باعث شد که شناخته بشه. اون از این اتفاقات استفاده کرد و به شهرت زیادی رسید.

تو دسامبر سال 1899، آخرین شکست از شکستهای پشتسرهم انگلستان اتفاق افتاد و اون هم انفجار خطآهن رودخانه «توگلا» بود. این انفجار در حین جنگ «کولنسو» رخ داد. این مجموعه اتفاقات به «هفتۀ سیاه» معروف شد.
فوریه 1900 شروع تغییر سرنوشت جنگ بود، آخرای این ماه بود که «پیت کرانیِر» ژنرال نامدار بوئری و 4 هزار سربازش توسط نیروهای انگلیس تو جنگ «پاردبرگ» محاصره شد و شکست خورد. این شکست، روند جنگ رو عوض کرد و پیروزیهای انگلستان آغاز شد.
«کرانیِر» هم بهعنوان اسیر جنگی به جزیرۀ «سنت هلنا» تو اقیانوس اطلس جنوبی فرستاده شد.
تو مارس 1900 و بعد از پیروزی و بازپسگیری شهرهای نظامی «لیدی اسمیت» و «کیمبرلی»، «لُرد رابرتس» ارتشبد انگلستانی، نیروهای خودش رو برای حمله به «جمهوری مستقل اورنج» آماده کرد. اون بدون درگیری، بخشی از جمهوری یعنی «بلوم فانتین» رو اشغال کرد.
(این مناطق صعبالعبور بودن، به همین خاطر، از قطار گاوها برای جابهجایی ابزار جنگی استفاده میکردن)
بعدز از 217 روز، تو می 1900 خبر بازپسگیری شهر مافِکینگ (شهری که مستعمرۀ انگلستان بود) شور و اشتیاق زیادی رو به مردم انگلستان داد.
تو دسامبر 1900، بوئریها تغییر تاکتیک دادن و جنگ رو بهصورت پارتیزانی ادامه دادن (یعنی به یه جایی حمله میکردن ولی نمیموندن و عقبنشینی میکردن). در جواب این کار، انگلستانیها هم با جنگافزارها وارد زمینهای کشاورزی اونها میشدن و نابودشون میکردن تا گروههای پارتیزانی از گرسنگی بمیرن.
تا ژانویۀ 1902، انگلستانیها تعداد زیادی از زنها و بچههای بوئری رو اسیر کردن و وارد اردوگاههای کار اجباری کردن تا هم از اونها استفاده کنن هم اونها نتونن به پارتیزانها غذا برسونن. بیشتر از 26 هزار نفر تو این اردوگاهها بهدلیل بیماری و قحطی، از بین رفتن.
تو می 1902، در حالی که هر دو گروه از جنگ خسته شده بودن، تصمیم گرفتن که با هم صلح کنن. به همین شکل بود که پیمان ورینیگینگ بسته شد. بر اساس این پیمان، انگلستان، جمهوری بوئر رو به بوئریها پس داد.
همچنین وعدۀ استقلال نهایی اون بخش رو هم بهشون داد، ولی در عوض بوئریها هم نباید برای استقلال کامل تلاش میکردن.
این، پایان جنگ دوم بوئر بود، و در نهایت و تو سال 1910، «لویی بوتا» اولین نخستوزیر آفریقای جنوبی شد.