تو دههی 1870، اکتشافات طلا تو آفریقای جنوبی، جاهطلبی انگلستان رو زیاد کرد. همین موضوع باعث درگیر بین انگلستانیها و مردمان بوئر شد. اونها کشاورزهایی بودن که به زبان هلندی صحبت میکردن که خودشون دو تا قلمرو داشتن به اسمهای «ترانسوال» و «دولت آزاد اورنج» که به صورت مستقل از هم زندگی میکردن. نتیجه این کشمکش جنگی بود که سه سال طول کشید. البته این مردمان تو اواسط سدهی نوزدهم برای اینکه از حکومت انگلستانی فرار کنن از «کیپ کلونی» به مناطق شمالی اومدن و قلروهایی رو که در بالا گفتم تاسیس کردن، ولی انگلستانیها همچنان از اینها نگران بودند، به همینخاطر ابتدا جنگ 1880 تا 1881 رو با این قومها انجام دادن که معروف به جنگ اول بوئر بود و جنگی بعدی رو که در ادامه جزئیاتش رو میگیم به مدت سه سال انجام دادن، این جنگه به جنگ دوم بوئر شناخته میشه.

یورش جامیسن
در ماه دسامبر سال 1895 لیئندر استارجامیسن، فرماندار انگلستانی مستعمرات، فرماندهی حمله نظامی رو بر عهده داشت. نیروهایش با فرماندهی خودش از مرز رودسیا (زیمباوه الان) گذشتن و وارد ترانسوال شدن ولی این نقشه دقیق نبود و برنامهزیزی لازم رو نداشت. همین کار باعث شد تا خارجیها (غیر بوئری ها) که در مزرعههای طلای ژوهانسبورگ کار میکردن قیام کنن. بعد از مدتی جاسمین تونست اوضاع رو آروم کنه. ولی خب این یورش در همین حد باقی موند و به اهدافش نرسید و در این درگیریها 600 نفر از نیروهای جامیسن اسیر بوئری ها شدن.
در سپتامبر 1899 «جوزف چمبرلین»، وزیر مستعمرات انگلستان (به اندازهای مستعمره داشتن که وزیر هم برای اینکار داشتن!) به «گروگر» رئیس جمهور ترانسوال اخطار داد و خواست تا حقوق مردم انگلستانی که در ترانسوال زندگی میکنن رعایت بشه (از زمان حمله جامیسن، گروگر ارتش مجهزی ساخته بود). گروگر هم اخطار متقابلی رو برای انگلستان فرستاد و به اونها 48 ساعت فرصت داد تا نیروهاشون رو از مرز دور کنه. انگلستان به این موضوع توجه نکرد ولی گروگر شوخی نداشت. روزنامه تایمز این اقدام رو با این تیتر معرفی کرد: «یک نمایش مضحک پرهزینه».
در 11 اکتبر 1899 گروگر علیه انگلستان اعلام جنگ کرد. سربازان بوئر با لباس کشاورزی و کلاه لبهپهن وارد جنگ شدن و با همین شکل از مرز ناتال و کیپ کلونی (که تحت استعمار انگلستان بود) عبور کردن. اونها به محض ورود دو شهر نظامی «لیدی اسمیت» و «مافِکینگ» رو محاصره و به سمت «کیمبرلی» حرکت کردن. دو روز بعد بوئری ها با 4 قبضه توپ «لانگ تام» فرانسوی نیروهای انگلستانی رو بمباران کردن. انگلستانیها آموزش لازم برای بهکارگیری این ابزار رو نداشتن (این محاصره تا بهار سال 1900 ادامه داشت تا اینکه آذوقه تمام شد و شرایط خیلی سخت شد)
در نوامبر 1899 وینستون چرچیل (که اون زمان 25 سال سن داشت) یه خبرنگار بود و از جنگ بوئر خبر جمع میکرد. او در جریان یکی از همین درگیریها داخل یه قطار مسلح زندانی شد؛ ولی موفق شد فرار کنه و تو آزاد کردن شهر نظامی «لیدی اسمیت» که محاصره شده بود شرکت داشت. همین کار باعث شد که شناخته بشه، او از این اتفاقات استفاده کرد و به شهرت زیادی رسید.

تو دسامبر سال 1899 آخرین شکست از شکستهای پشتسرهم انگلستان اتفاق افتاد و اون هم انفجار خط آهن رودخانه «توگلا» بود. این انفجار در حین جنگ «کولنسو» رخ داد. این مجموعه اتفاقات به «هفته سیاه» معروف شد.
فوریه 1900 شروع تغییر سرنوشت جنگ بود، آخرای این ماه بود که «پیت کرانیِر» ژنرال نامدار بوئری و 4 هزار سربازش توسط نیروهای انگلستانی تو جنگ «پاردبرگ» محاصره شد و شکست خورد. این شکست روند جنگ رو عوض کرد و پیروزیهای انگلستان آغاز شد. «کرانیِر» هم به عنوان اسیر جنگی به جزیره «سنت هلنا» در اقیانوس اطلس جنوبی فرستاده شد.
تو مارس 1900 و بعداز پیروزی و بازپسگیری شهرهای نظامی «لیدی اسمیت» و «کیمبرلی»، «لُرد رابرتس» ارتشبد انگلستانی نیروهای خودش رو برای حمله به «جمهوری مستقل اورنج» آماده کرد. او بدون درگیری بخشی از جمهوری یعنی «بلوم فانتین» رو اشغال کرد (این مناطق صعبالعبور بود، به همین خاطر از قطار گاوها برای جابهجایی ابزار جنگی استفاده میکردن)
بعدز از 217 روز در می 1900 خبر بازپسگیری شهر مافِکینگ (شهری که مستعمره انگلستان بود) شور و اشتیاق زیادی رو به مردم انگلستان داد.
در دسامبر 1900 بوئری ها تغییر تاکتیک دادن و جنگ رو بهصورت پارتیزانی ادامه دادن (یعنی به یه جایی حمله میکردن ولی نمیموندن و عقبنشینی میکردن). در جواب این کار انگلستانیها هم با جنگافزارها وارد زمینهای کشاورزی اونها میشدن و نابودشون میکردن تا گروههای پارتیزانی از گرسنگی بمیرن.
تا ژانویه 1902 انگلستانیها تعداد زیادی از زنها و بچههای بوئری رو اسیر کردن و وارد اردوگاههای کار اجباری کردن تا هم از اونها استفاده کنن هم اونها نتونن به پارتیزانها غذا برسونن. بیشتر از 26 هزار نفر تو این اردوگاهها به دلیل بیماری و قحطی از بین رفتن.
در می 1902 در حالی هر دو گروه از جنگ خسته شده بودن تصمیم گرفتن که با هم صلح کنن. به همین شکل بود که پیمان ورینیگینگ بسته شد. بر اساس این پیمان انگلستان جمهوری بوئر رو به بوئریها پس داد، همچنین وعده استقلال نهایی اون بخش رو هم بهشون داد ولی در عوض بوئریها هم نباید برای استقلال کامل تلاش میکردن. در نهایت و در سال 1910 «لویی بوتا» اولین نخستوزیر آفریقای جنوبی شد.